زیـر مجموعه ی خودم هستممـثـل مجموعه ای که سخت تهی ستدر سـرم فکر کاشتن دارمگـرچه باغ من از درخت تهی ستعـشـق آهـوی تـیـز پا شد و منببر بی حرکت پتوهایمنگران نیستم که تا امروزنرسیدم به آرزوهایمنرسیدن، رسیدن محض استآبزی آب را نمی بیندهر که در ماه زندگی بکندرنگ مهتاب را نمی بینددوری و دوستی حکایت ماستبعد از آن هرچه هست در هوس است«پای احساس در میان باشدانتخاب پرنده ها قفس است»لذت یک نفس رهایی رااز نگاه اسیر باید دیدکوه در رشته کوه بسیار استکوه را در کویر باید دیدگرچه باغ من از درخت تهی ستدر سرم فکر کاشتن دارمشعر را عشق را مکاشفه راهمه را از نداشتن دارمیاسر قنبرلومنبع بخوانید, ...ادامه مطلب