.qjlqJ.

متن مرتبط با «زبان» در سایت .qjlqJ. نوشته شده است

کلمات فارسی در زبان فرانسه

  • اآباژور (abat-jour) معادل فارسی چراغ خانهآبستره معادل پارسی نوعی نقاشیآبونمان معادل پارسی سهم مشارکت ساکنین یک آپارتمان یا مجتمعآبونه معادل پارسی یک سهم مشارکتی ماهانه در مجتمعآپاندیس معادل پارسی نوعی بیماریآپاندیسیت معادل پارسی نوعی بیماریآپارتمان معادل پارسی ساختمان مسکونیآبسه (abcès) به معنی چرک و ورم چرکی. به معنی آماس، ورم و التهاب چرکین.اپل (épaule) به معنی شانهاپوزیسیون معادل پارسی یک گروه سیاسیاپیدمی (épidémie) معادل پارسی «همه گیر»آتلیه معادل پارسی محل کار هنریآتو (atout) معادل پارسی نقطه ضعف کسی را پیدا کردناتوبوس معادل پارسی ندارداتوماسیون [Automation] معادل پارسی «خودکارسازی»اتومبیل معادل پارسی خودرواتیکت (étiquette) معادل پارسی «بر چسب قیمت»آجودان معادل پارسی رتبه‌ای در ارتش، مأمور پلیسآدرس معادل پارسی محل زندگی یا کار، نشانیادکلن (eau de cologne)آرتزین معادل پارسی نوعی چاه آبآرشه معادل پارسی بخشی از ساز موسیقی ویولونآرشیتکت معادل پارسی مهندس معماری یا عمرانآرشیو (archive) به معنی بایگانیارگان معادل پارسی سازمانارگانیسم معادل پارسی عملکرد یک سازمانآرم معادل پارسی نشانهٔ بازرگانیآرماتور معادل پارسی اسکلت‌بندیآریستوکرات معادل پارسی فعال سیاسی (در نوعی گروه سیاسی خاص)آژان (agent) معادل پارسی پاسبانآژانس (agence)آس معادل پارسی تک خالاسانس معادل پارسی طعم غذاییآسانسور (ascenseur) بالابر(فرهنگستان اول)، آسان‌بَر (فرهنگستان زبان و ادب فارسی)اِستِپ (Steppe) علفزار پهناور بی درخت[۲] اِستُپ (Stop) ۱- ایست، بازایستادن ۲- [فوتبال] به کنترل درآوردن توپ در حال گردش ۳- نور بالای چراغ‌های جلو خودرو که معمولاً با دستهٔ راهنما یا کلید زیر پا قطع و وصل می‌شود.[۳] استراتژی معادل پار, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها